دسامبر 21, 2024

پریدخت (غزال) آیتی

پریدخت (غزال) آیتی

(آبان ۱۳۳۰ – ۱۰ فروردین ۱۳۵۶)

« … هان، ای شکسته‌دیوارِ سست‌نهاد! دور نیست روزی که در جای از بُن ویران‌ات کنیم …»

افتخار

من یک زنم

من از ویرانه‌های دور شرق‌ام

زنی که از آغاز با پای برهنه

عطش تند زمین را در پی قطره‌ای آب درنوردیده است

زنی که از آغاز با پای برهنه

همراه با گاو لاغرش در خرمن‌گاه

از طلوع تا غروب

از شام تا بام، سنگینی رنج را لمس کرده است

من یک زنم

از ایلات آواره‌ی دشت‌ها و کوه‌ها

زنی که کودک‌اش را در کوه به دنیا می‌آورد

و بزش را در پهنه‌ی دشت از دست می‌دهد

و به عزا می‌نشیند

من مادرم

من خواهرم

 من همسری صادق‌ام

من یک زنم

زنی از ده کوره‌های مرده‌ی جنوب

زنی که از آغاز با پای برهنه

سراسر این خاک تب کرده را

درنوردیده است

من از روستاهای کوچک شمالم

زنی که از آغاز در شالیزارها و مزارع

تا نهایت توان گام زده است

من یک زنم

کارگری که دست‌هایش

ماشین عظیم کارخانه را

به حرکت درمی‌آورد

هر روز توانایی‌اش را

دندانه‌های چرخ ریز ریز می‌کند

پیش چشمانش

زنی که از عصاره‌ی جان‌اش

پروارتر می‌شود لاشه‌ی خونخوار

از تباهی خون‌اش

افزون‌تر می‌شود سود سرمایه‌دار

زنی که مرادف مفهوم‌اش

در هیچ جای فرهنگ ننگ‌آلود شما

وجود ندارد

دست‌هایش سفید

قامتش ظریف

که پوست‌اش لطیف

و گیسوان‌اش عطرآگین باشد

من یک زنم

با دست‌هایی که از تیغ تیز درد و رنج‌ها

زخم‌ها دارد

زنی که قامت‌اش از نهایت بیشرمی شما

در زیر کار توان‌فرسا

آسان شکسته است

زنی که در سینه‌اش

دلی آکنده از زخم‌های چرکین خشم است

زنی که در چشمانش

انعکاس گل‌رنگ گلوله‌های آزادی

موج می‌زند

من یک زنم

زنی که مرادف مفهوم‌اش

در هیچ جای فرهنگ ننگ‌آلود شما

وجود ندارد

زنی که پوست‌اش

آیینه‌ی آفتاب کویر است

و گیسوان‌اش بوی دود می‌دهد

تمام قامت من

نقش رنج و

پیکرم تجسم کینه است

زنی که دستان‌اش را کار

برای سلاح پرورده است.

من زنی آزاده‌ام

زنی که از آغاز

پا به پای رفیق و برادرم

دشت‌ها را درنوردیده است

زنی که پرورده است

بازوی نیرومند کارگر

دستان نیرومند برزگر

من خود کارگر!

من خود برزگر!