نوامبر 19, 2024

خسرو گلسرخی

خسرو گلسرخی

(۲ بهمن ۱۳۲۲ – ۲۹ بهمن ۱۳۵۲)


«چرا شعر نباید شعار باشد، در جایی که زندگی کمترین شباهتی بخود ندارد. این کفر است که دنبال شعر ناب و جوهر سیال شعری سینه چاک بدهیم. من به نفع زندگی، از شعر این توقع را دارم که اگر لازم باشد نه فقط شعار، بلکه خنجر و طناب و زهر باشد، گلوله و مشت باشد.»

شعر بی‌نام

بر سينه‌ات نشست

زخم عميق کاری دشمن

اما

ای سرو ايستاده نيفتادی

اين رسم توست که ايستاده بميری.

در تو

      ترانه‌های خنجر و خون

در تو

      پرندگان مهاجر

در تو 

      سرود فتح

اين گون چشم‌های تو روشن

                              هرگز نبوده است.

با خون تو،

ميدان «توپخانه»

در خشم خلق بيدار می‌شود

مردم زآن سوی «توپخانه» بدين سو

سرريز می‌کنند

نان و گرسنگی

به تساوی تقسيم می‌شود

ای سرو ايستاده!

اين مرگ توست 

که می‌سازد،

دشمن

ديوار می‌کشد.

اين عابران خوب و ستم بر

نام تو را، اين عابران ژنده

                 نمی‌دانند

و اين دريغ هست، اما

روزی که خلق بداند

     هر قطره خون تو محراب می‌شود

اين خلق نام بزرگ تو را

                 در هر سرود ميهنی‌اش

                                         آواز می‌دهد

نام تو، پرچم ايران

خزر به نام تو زنده ست!