چندین سال پیش به مناسبتی، مطالبی در مورد رفیق بسیار عزیز، امیر پرویز پویان و برخی مسایل مربوط به وی از جمله چگونگی تحکیم رابطه انقلابیاش با رفیق بهروز دهقانی و به وجود آمدن رابطه تشکیلاتی بین رفقا در تهران و تبریز، نوشتم. با فرا رسیدن سالگرد شهادت حماسی این رفیق کبیر در سوم خرداد ۱۳۵۰، در اینجا بخشی از آن نوشته را با تنظیمی جدید به خوانندگان مبارز تقدیم میکنم. باشد که در آینده فرصت انتشار همه آن مطالب در شکلی مناسب فراهم گردد و با این کار به روشنتر شدن برخی واقعیات تاریخ مبارزاتی مردم ما خدمتی هر چند کوچک انجام پذیرد.
من اولین بار رفیق پویان را در اواخر سال ۱۳۴۹ دیدم. البته او در زمان حیات رفیق صمد بهرنگی به تبریز آمده و علاوه بر خود صمد، با رفقا بهروز دهقانی، کاظم سعادتی و علیرضا نابدل و چند تن دیگر از دوستان حول این رفقا دیدار کرده بود. پس از شهادت رفیق صمد نیز وی برای برقراری ارتباط با رفیق بهروز دهقانی باز به تبریز آمده بود، ولی متأسفانه من در آن زمانها سعادت دیدار با او را نداشتم.
اواخر سال ۱۳۴۹ که من، رفیق پویان را دیدم زمانی بود که همراه با وی و رفیق علیرضا نابدل، یک خانه تیمی تشکیل داده و در آنجا با هم به کار مشترک مبارزاتی پرداختیم. قبل از توضیح در این مورد، لازم است مختصراً اشاره کنم که وقتی گروه رفیق احمدزاده به سازماندهی جدید گروه برای انجام مبارزه مسلحانه در ایران دست زد، من که یکی از اعضای این گروه بودم، در اواخر شهریور یا اوایل مهر ماه سال ۱۳۴۹ به تهران اعزام شدم. در تهران در ارتباط با رفیق جواد سلاحی قرار گرفتم. در آن مقطع نه من و نه این رفیق برای پلیس شناخته شده نبودیم. هنوز از کار مشترک ما مدت زیادی نگذشته بود که دو اتفاق باعث تغییر وضعیت ما شد. اتفاق اول دستگیری برادر رفیق جواد، یعنی رفیق کاظم سلاحی به عنوان یکی دیگر از رفقای گروه احمدزاده بود. پس از این رویداد، میبایست در ملاحظات امنیتیمان در نظر میگرفتیم که رفیق جواد سلاحی هم تحت تعقیب پلیس قرار گرفته است. در آن زمان نمیدانستم که خود من نیز به طور غیرمستقیم تحت تعقیب پلیس قرار دارم. بعدها بود که فهمیدم پلیس از همان زمان بدون آن که نام و مشخصات مرا بداند، در به در به دنبال من به عنوان دختری مرتبط با آن انقلابیون بوده است. اتفاق دوم به اقدام گروه برای انجام عملیات مصادره یک بانک (بانک ونک) ربط داشت که طی آن ماشینی که برای عملیات نظامی مورد استفاده رفقا قرار گرفته بود به دلیلی به دست دشمن میافتد. این ماشین با شناسنامه تهیه شده توسط رفیق احمد فرهودی از اداره ثبت احوال ساری، خریداری شده بود. از این طریق هویت رفیق فرهودی که خود نیز در این عملیات شرکت داشت برای ساواک معلوم شد. این دو اتفاق باعث شد که من و رفیق جواد خانهای اجاره کنیم و همراه با رفیق فرهودی در آنجا مشترکاً به فعالیت مشغول شویم. بعد که رفیق فرهودی به جنگل اعزام شد (این رفیق در جنگل معاون فرمانده جنگل، رفیق علی اکبر صفائی گردید)، آن خانه اجارهای هم پس داده شد. بعد از آن من به تبریز رفتم و بعد از این که در تبریز عملیات حمله به کلانتری پنج صورت گرفت، دوباره به تهران برگشتم.
زمانی که من و رفقا پویان و نابدل در خانه تیمی جدیدی مستقر شدیم، رفیق پویان که از شناخته شدن خود برای دشمن مطمئن بود، تغییر قیافه داده و برای فریب دشمن لباس آخوندی برای خود تهیه کرده بود. در خانه جدید او برای همسایهها به عنوان دائی من معرفی شد. مدتی نگذشته بود که دست اندر کاران رژیم شاه عکس او و هشت تن دیگر از رفقای ما را به در و دیوار زدند و از مردم خواستند که در دستگیری آنها به پلیس کمک کنند و صد هزار تومان هم که در آن زمان پول زیادی بود، برای کسی که با پلیس در دستگیری این رفقا همکاری کند به عنوان جایزه تعیین کردند. این عکسها در همه جا در سراسر کشور پخش شد. خوشبختانه، قیافه رفیق پویان با سبیل و ریش و لباس آخوندی که به تن میکرد به هیچوجه شبیه عکسی نبود که از او چاپ شده بود.
آن خانه تیمی زیرزمین نسبتاً بزرگی داشت و به واقع یکی از دلایل اصلی اجاره آن خانه هم همین زیرزمین بود. دلیلاش آن بود که رفیق پویان در عملیات سیاسینظامی علیه رژیم شاه شدیداً به امر گروگانگیری نیروهای ضد انقلاب خارجی اهمیت میداد و این زیرزمین قرار بود محل نگهداری گروگان باشد. در آن خانه رفیق پویان از من میخواست که برخی جملات انگلیسی را حفظ کنم که همگی مربوط به پذیرائی از یک فرد خارجی بود. در ضمن در همان خانه بود که ۱۳ اعلامیه معروف منتشر شد و زیر آنها امضای چریکهای فدائی خلق قرار داده شد. به این ترتیب طی صدور آن اعلامیهها که در برخی از آنها عملیات سیاسینظامی انجام شده توضیح داده شده بودند، برای اولین بار «چریکهای فدائی خلق» به عنوان یک تشکل سیاسینظامی کمونیست به مردم معرفی شد. در آن زمان تیمها اسمهای معینی نداشتند؛ و مثلاً این طور نبود که ما «تیم پخش اعلامیه»، «تیم انتشارات»، «تیم عملیات بانک» و غیره را داشته باشیم، بلکه یک تیم ممکن بود هم کار انتشاراتی، هم عملیاتی یا تدارک برای عمل نظامی را با هم انجام دهد. کما این که تیم ما هم میبایست در کار گروگانگیری نقش داشته باشد و هم کار نوشتن و تایپ اعلامیهها را انجام دهد و هم به طور مسلحانه به پخش اعلامیه بپردازد. میدانیم که رفقا علیرضا نابدل و جواد سلاحی دست اندر کار پخش اعلامیه بودند که بین آنها و نیروهای مسلح رژیم درگیری پیش آمد. قرار ما آن بود که دو به دو به پخش اعلامیهها بپردازیم و قرار بود روز بعد از رفقا نابدل و سلاحی، من و رفیق پویان با هم برای پخش اعلامیه برویم که این کار با دستگیری رفیق نابدل و اجبار ما برای بیرون رفتن از آن خانه، عملی نشد.
حال مشخصاً از رفیق پویان بگویم، از رفیق بسیار بسیار عزیزی که گرمی رفتار و برخوردهای پاک انسانیاش هنوز گرمیبخش وجودم است. از نظر من پویان واقعا یکی از فرزندان انقلابی و کبیر مردم ایران میباشد. هنگامی که من با این رفیق و رفیق نابدل در خانه تیمی مشترکی زندگی کردیم، بیاد ندارم که گفته شده بود که در آنجا چه کسی مسئول و یا رابط با بقیه رفقاست. رفیق نابدل را از قبل میشناختم و همانطور که قبلاً هم نوشتهام او در اولین دیدار با برخورد و رفتارهایش، یاد صمد بهرنگی عزیز را در خاطرم زنده کرده بود. حقیقتاً رفیق نابدل از شور انقلابی و دانش و آگاهی و خصوصیات خوب و کمونیستی، چیزی کم نداشت. بنابر این در مقابل این رفیق، ظاهراً میبایست مدت زیادی طول میکشید که خصوصیات رفیق پویان در ذهن من برجستگی پیدا کنند. به خصوص که شکل ظاهری او نیز با آن قد کوتاه، اندامی لاغر و قامتی که کاملاً کشیده نبود و در قسمت کمر انحنائی داشت که اندکی به شکماش برآمدگی داده بود، این برداشت اولیه را در بیننده ایجاد نمیکرد که او یک رفیق سیاسینظامی تیپیک جلوه کند. با همه اینها خوب بیاد دارم که در اولین صحبتهائی که با رفیق پویان داشتم این مسأله دستم آمد که واقعیت وجود والا و خصلتهای انسانی بسیار برجسته او که در آن بدن نه چندان بزرگ جای گرفته بود، به آن ظاهر کوچک، قدرت و دایره تاثیر بسیار بزرگی میبخشید. همه وجود او با رفتار و برخوردهایش احترام برانگیز بود و حس صمیمیت و دوستی را در انسان زنده میکرد. از آن به بعد، هر چه بیشتر از نزدیک با وی کار کردم و شناختم از او ارتقاء یافت، بیشتر مجذوب شخصیت عالی انسانی و کمونیستی او شدم و احساس صمیمیت و احترامم نسبت به او بیشتر و بیشتر شد. واقعیت وجودی آن رفیق گرامی دیگر بر من آشکار شده بود. من در او بعضی از عناصر برجسته شخصیت دو تن از عزیزترینهایم را میدیدم؛ یعنی شخصیت بسیار مهربان بهروز با ژرفاندیشیهایش و برخوردهای بسیار جدی و مسئولانهاش با مسایل مختلف، و در عین حال شخصیت صمد با همه شوریدگی، قدرت بیان و بکارگیری طنزهای زیبا و جالب در صحبت برای رساندن مطلب؛ همه اینها یکجا در پویان جمع بودند.
میدیدم که پویان نیز همانند بهروز اطلاعات وسیعی از تاریخ معاصر ایران دارد. وی در ارتباط با حزب توده و جبهه ملی، نهضت آزادی و غیره نظرات و تحلیلهایش را همراه با فاکتهای گوناگون بیان میکرد و به این ترتیب در ضمن علاقهاش را نیز نسبت به تاریخ مردم ایران در گذشته نشان میداد. در همین رابطه او به من گفت که دست اندر کار نوشتن تاریخ معاصر ایران است، و بعد با آهی که حاکی از نداشتن وقت کافی برای این منظور بود اضافه کرد: البته در حال حاضر کارهای دیگری در اولویت قرار گرفتهاند.
علاقه به موسیقی، به خصوص به موسیقی کلاسیک و موسیقی اصیل خلقهای ایران، و واقعاً لذت بردن از آنها امری بود که من در بهروز سراغ داشتم، حال همین را از خلال صحبتهائی که در این زمینه پیش میآمد در او تشخیص میدادم و میدیدم. پویان برای موسیقی خلقهای ایران ارزش زیادی قایل بود. بیاد دارم که یک بار در مورد موسیقی خلق لُر صحبت شد. پویان گفت که در بیشتر آهنگهای لُری، غم نهفته است و اضافه کرد که این، بی دلیل نیست بلکه خود انعکاس و بیانگر زندگی بسیار سخت و غمناک خلق لُر است. در ضمن برای من جالب بود که میدیدم که او در مواقعی آهنگی را زیر لب زمزمه میکند. یک بار پرسیدم که آن چه آهنگی است و او با علاقه و به گونهای که معلوم بود از توضیح در آن مورد خوشحال است گفت که این یک آهنگ ارمنی است، و اندکی در این مورد که هر خلقی واقعیتهای زندگیاش را چگونه از خلال موسیقیاش بیان میکند صحبت کرد. آن آهنگ ارمنی، ملایم و بسیار ظریف و دلنشین بود؛ عجب! به راستی فکر نمیکردم که روزی آن را فراموش کنم، اما اکنون که این سطور را مینویسم و بیاد آن افتادم میبینم متأسفانه چنین شده است. من قطعهای از آن آهنگ را سالها و سالها در ذهن خود داشتم و گاه آن را بیاد پویان زمزمه میکردم… در همین رابطه پویان از تودههای ارمنی، از موسیقی آنها که از بین میرود و از نقشی که مبارزین ارمنی در تاریخ گذشته ایران داشته اند هم صحبت کرد.
از توجه و علاقه پویان به طنز، سخن به میان آمد. در این مورد بیاد دارم که هنگام تعریف از برخی وقایع، از طنز نهفته در آنها میگفت. اما در اینجا دو طنز را ذکر کنم که خود وی در ارتباط با بخش فارسی رادیو مسکو که در آن زمان برای ایران برنامه پخش میکرد، ساخته بود. محتوای این طنزها در عین حال نظر پویان در مورد ماهیت شوروی آن سالها و موضع ضد رویزیونیستی وی را نیز بیان و آشکار میسازد. گوینده رادیو مسکو، فارسی را با لهجه خاصی که در آن کلمات کشیده میشدند صحبت میکرد. این گوینده در ضمن تو دماغی هم حرف میزد. پویان در حالی که صدای آن گوینده را تقلید میکرد، حرفهای طنزآلودش را از زبان او یعنی گوئی که گوینده مذکور آن حرفها را بر زبان میراند، میگفت. رادیو مسکو مرتب عبارت «انقلاب کبیر سوسیالیستی» را بکار میبُرد و سعی میکرد جامعه شوروی آن دوره را به عنوان یک جامعه سوسیالیستی جا بزند. در این رابطه طنز پویان این گونه بود:
«امروز دیگر لنین در میان ما نیست، امروز دیگر لنین با ما نیست. ما میراث او، انقلاب کبیر سوسیالیستی را همراه وی به خاک سپردهایم. آری، لنین دیگر با ما نیست، او دیگر در میان ما نیست».
در رابطه با رادیو مسکو، طنز دیگر او به موضوع بمبارانهای هوائی خلق ویتنام از سوی امپریالیسم آمریکا مربوط بود. رفیق پویان طنز خود را در این مورد با استفاده از یکی دیگر از ترجیعبندهای گوینده آن رادیو که به این صورت بود: «این، بار دیگر برتری اردوگاه سوسیالیسم را بر نظام امپریالیسم نشان میدهد»، ساخته بود. این را گوینده معمولاً پس از بیان یک متن به عنوان نتیجهگیری از آن بر زبان میراند. پویان این طنز را با بیانی متفاوت از طنز اول و با حالت جدی خبری بیان میکرد: «اخیراً بمبافکنهای آمریکائی در یورش به یک دهکده در ویتنام، ۵۰ نفر را از بین بردند. در حالی که، بمبافکنهای «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» (این را هم پویان با تقلید از گوینده و به مسخره با حالت کشیده میگفت) قادرند در یک حمله، ۱۰۰ نفر از آنها را از بین ببرند. این، بار دیگر برتری اردوگاه سوسیالیسم را بر نظام امپریالیسم نشان میدهد». این طنز و طنزهائی نظیر آن نه تنها موضع انقلابی رفیق پویان را نشان میدادند بلکه توانائی و تسلط وی در امر طنز و قدرت ابتکار او را هم آشکار میکردند.
شور انقلابی پویان را در صحبت از شاعر انقلابی ایران، سعید سلطانپور بیاد دارم. اولین بار بود که این نام را میشنیدم و به واقع با صحبتهای پویان بود که من قبل از این که شعری از سعید سلطانپور بخوانم، با او آشنا شدم و تا حدی شخصیت مبارزاتیاش را شناختم. پویان با ابراز صمیمیت و عشقی زیاد از سعید صحبت میکرد. از شور انقلابی، نترسی و شجاعت او میگفت. یک مورد از صحبتهای او مربوط به راه انداختن یک تظاهرات دانشجوئی توسط سعید سلطانپور بود. پویان تعریف کرد که چطور او یک موضوع صنفی را (متأسفانه خود موضوع را اکنون بیاد ندارم) بهانه قرار داده و در حالی که اعتراض خود را با صدای بلند فریاد میزد، جمعی از دانشجویان را بدنبال خود کشاند. میگفت در هر تظاهرات دانشجوئی از این گونه، سعید پیشاپیش همه حرکت میکرد.
وقتی امروز بیاد میآورم که او چقدر با صمیمت در مورد مسایل مختلف با من گفتگو میکرد، به عمق روحیه رفیقانه او هر چه بیشتر پی میبرم. پویان از خودش و از زندگی گذشتهاش نیز برایم صحبت میکرد. در این چهار چوب یکی از موضوعات، مربوط به فعالیت سیاسی او در دوران دبیرستان بود که منجر به دستگیری و محکومیت او شده بود. پویان از زندانی شدناش به من گفت و این که محکومیتی با اعمال شاقه را به او تحمیل کرده بودند. مدت آن محکومیت هم اگر درست به یادم مانده باشد، حدود دو یا دو ماه و نیم بوده است. میگفت که در آن مدت زندانبانان او را به کار اجباری کشانده بودند و مجبورش میکردند که سنگ یا اشیاء سنگین دیگر را از جائی به جای دیگر حمل کند.
مقدور نیست که در اینجا از همه خاطراتم با پویان صحبت کنم، ولی مایلم این را بیان کنم که وقتی در زندان فهمیدم که پویان در جریان مقاومتی که من به هنگام دستگیری توسط مأموران شهربانی از خود نشان داده و به مقابله با نیروهای امنیتی پرداخته بودم، قرار گرفته است، بسیار خوشحال شدم. از شنیدن این موضوع که پویان و رفقای دیگر دانستهاند که نیروهای امنیتی با چه دردسری برای دستگیری یک دختر لاغر اندام مواجه شدهاند و این امر چه تأثیری در میان مردم آن محل گذاشته، احساس بسیار شادیبخشی در من به وجود آورد. این موضوع را یکی از رفقای همبندم که قبلاً با رفیق پویان در ارتباط بود به ما گفت. او سخن پویان را به این شکل انتقال داد که «اِلینور (نام مستعار من در آن زمان) دختری بود که نیروهای دشمن تنها با تکه پاره کردن همه لباسهای او موفق به دستگیریاش شدند».
در آخر اضافه کنم که نه فقط قدرت درک نیازهای روحی رفقای دیگر، بلکه دیگر خصوصیتهای برجسته انسانیای که رفیق پویان داشت، به خصوص قدرت درک شرایط زندگی بسیار سخت و دشوار کارگران و زحمتکشان و برخورداری او از عزمی راسخ برای مبارزه در راه رهائی آنان و اثبات صمیمیتاش با این تودهها به مثابه یک مبارز سیاسینظامی در عمل، همه اینها باعث شده که پویان به عنوان یک کمونیست برجسته و یکی از فرزندان صدیق و آزاده ایران با برجستگی شناخته شده و ناماش در یاد تودههای آگاه ایران زنده بماند– نامی که گرمیبخش وجود آنان برای تداوم مبارزه برای تحقق خواستهای عادلانه و رسیدن به هدفهای عالی انسانی است.
رفیق پویان نقشی تعیینکننده در شکلگیری سازمان چریکهای فدائی خلق داشته است. او یکی از بنیانگذاران این تشکیلات و اولین کسی است که با برخورداری از ژرفاندیشی و قدرت در پیش گرفتن روش برخورد دیالکتیکی در تحقیق و بررسی واقعیتهای جامعه، موفق شد تئوری رهنمون حرکت سازمان چریکهای فدائی خلق را پیریزی نموده و اولین راهگشائی را در بُنبستی که مبارزات تودههای دربند ایران در آن گرفتار بودند، ایجاد نماید. مقاله این رفیق به نام «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا» در بهار سال ۴۹ به رشته تحریر درآمد. بر زمینه این مقاله بود که راه و مشی ضروری برای پی افکندن راه انقلاب در جامعه تحت سلطه ایران پس از دهها بار بررسی و غور و تعمق توسط رفقای متشکل در گروه رفیق احمدزاده، به خلق اثر متکاملتری تحت عنوان «مبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک» منجر شد– اثری که رفیق مسعود احمدزاده با نبوغ خاص خود آن را تدوین نمود. این اثر و اثر فوقالذکر از رفیق پویان که بنیانهای تئوریک عملکردهای انقلابی چریکهای فدائی خلق را تشکیل میدادند، چون از دل واقعیت برآمده بودند، قادر به تغییر واقعیت هم بودند و در عمل هم واقعیت را تغییر دادند.
رفیق امیر پرویز پویان، این آزادیخواه کمونیست بزرگ، این چریک فدائی خلق در سوم خرداد ۱۳۵۰، هنگامی که در پایگاه خود واقع در منطقه نیروی هوائی تهران، به همراه رفیق رحمت پیرو نذیری، مورد حمله نیروهای مسلح رژیم شاه قرار گرفت، قهرمانانه با نیروهای دشمن جنگید و با مقاومت حماسیاش تأثیر انقلابی به سزائی در ارتقای روحیه مبارزاتی تودهها و شکست جوّ ترس و خفت و تسلیم در جامعه به جای گذاشت. در این درگیری، رفیق پویان خون سرخاش را به همانگونه که آرزویش بود، برای به اهتزاز در آوردن پرچم سرخ کارگران و زحمتکشان تقدیم نمود.
اشرف دهقانی
سوم خرداد ۱۳۹۷
از همین دسته
نقش تعیین کننده امپریالیسم در خاورمیانه
در ورای نسل کشی اسرائیل کدام منافع اقتصادی؟
مسیری که برای سوسیالیسم در روسیه طی شد! رفیق اشرف دهقانی