آوریل 20, 2024

به مناسبت سالروز شهادت رفیق بهروز دهقانی و به گرامی‌داشت یاد او

گزیده ای از بخش اول کتاب «شکل گیری چریکهای فدائی خلق و نقد تاریخ جعلی» 

… علاوه بر انقلابیون کمونیستی که در تهران توسط هر یک از این رفقای بنیان گذار به تدریج به گروه مورد بحث وصل شدند، گروه پویان، مفتاحی، احمدزاده اساساً از به هم پیوستن جمعی از کمونیست‌ها در آذربایجان و شهرهای ساری و مشهد، شکل گرفت…. 

در مورد رفقای آذربایجان که به لحاظ مبارزاتی با سابقه‌ترین بخش گروه پویان، مفتاحی، احمدزاده را تشکیل می‌دادند، باید کمی بیشتر توضیح داده شود.

رفقا صمد بهرنگی و بهروز دهقانی و کاظم سعادتی از اولین انقلابیونی بودند که از ابتدای تشکیل گروه در جریان آن قرار گرفته و به آن پیوستند.

پویان پیشاپیش از طریق نشریه «آدینه مهد آزادی» که رفقا بهروز دهقانی و صمد بهرنگی با همکاری دوستانشان در فاصله مهر سال ۱۳۴۴ تا شهریور سال ۱۳۴۵ در تبریز منتشر می‌کردند، با این رفقا آشنا شده بود. پویان از طریق زنده یاد دکتر ساعدی در تهران نشریه آدینه که رادیکال‌ترین نشریه در آن دوره بود را دریافت می‌کرد. اولین ارتباط نزدیک‌تر پویان با این رفقا نیز از طریق رفیق کاظم سعادتی صورت گرفته بود که در سال ۱۳۴۵ در دانشگاه تهران درس می‌خواند و یک بار نیز در همانجا در مورد کتاب اولدوز و کلاغ‌های صمد بهرنگی سخنرانی کرده بود…

صمد بهرنگی، بهروز دهقانی و کاظم سعادتی در تبریز در رأس جمعی قرار داشتند که بسیاری از آنها بعداً  اعضای صدیق و جان بر کف چریکهای فدائی خلق گشتند. برای این که تصویری از سابقه کارهای مبارزاتی این رفقا به دست داده شود در اینجا مطالبی را به طور مختصر توضیح می دهم.

رفقا صمد بهرنگی و بهروز دهقانی متولد ۱۳۱۸ بودند و رفیق کاظم سعادتی متولد ۱۳۱۹. بنابر این، این رفقا در سال ۴۶ که گروه تشکیل می‌شد ۲۷ و ۲۸ ساله بوده و در واقع به لحظ سنی از دیگر رفقای گروه مسن‌تر بودند. آنها از نوجوانی با دست‌یابی به برخی از آثار مترقی و انقلابی به زبان ترکی، آگاهی انقلابی خود را ارتقاء می‌دادند و بعد با دست‌یابی به کتابهای مارکسیستی، به مارکسیسم روی آوردند. در فاصله سالهای ۴۲-۱۳۳۹ که جنبش معلمان جریان یافت، این رفقا در محدوده جغرافیائی تبریز و شهرهای اطراف، تنها کسانی بودند که با فعالیت‌های خود توانستند معلمان آذرشهر و روستاهای اطراف را به اعتصاب کشانده و در دفاع از حقوق معلمان دست به تظاهرات بزنند. در همین رابطه، آنها در سالهای بعد نیز به طور مخفیانه به کارهای تبلیغی پرداختند. با توجه به پایگاه طبقاتی این سه رفیق که از خانواده‌های کارگری برخاسته بودند و همچنین با توجه به در آمیختن آنان با توده‌های زحمتکش در محل کار خود یعنی روستا به عنوان معلم، و از طرف دیگر در پرتو دید درست سیاسی‌شان، این جوانان مبارز به خوبی قادر به درک تضادهای موجود در جامعه بودند. چنین واقعیتی و برخورداری از حد بالائی از آگاهی طبقاتی، به این سه رفیق امکان داد که در شرایطی که تشکیلات تهران حزب توده در تبریز فعال بود و همه تلاش خود را برای شکار جوانانی چون صمد و بهروز و کاظم به کار می‌برد، از آن حزب فاصله بگیرند؛ و به واقع آنها هرگز به دام آن حزب نیفتادند. همچنین این رفقا علیرغم همه کوشش جریانات سیاسی‌ای چون ساکا که قصد جذب آنها را داشتند، هیچوقت با آن جریان و جریانات مشابه در نیامیختند. ساکا، یک جریان معتقد به کار آرام سیاسی بود که سالها به این کار مشغول بود بدون آن که بتواند تأثیر مبارزاتی در جامعه به جای بگذارد. بعداً معلوم شد که در رأس آن جریان، پلیس قرار داشته و هر از چند گاهی هم افراد صدیقی که به تشکیلات ساکا می‌پیوستند را شکار می‌کرد.

یکی از اقدامات رفقا صمد بهرنگی و بهروز دهقانی بعد از رفرم‌های ارضی شاه که بعداً پایه و سنتی برای کار پژوهشی گروه در دیگر نقاط ایران شد، رفتن به روستاهای مختلف آذربایجان جهت بررسی عینی تأثیرات آن رفرم‌ها در زندگی روستائیان بود (سالهای ٤٤ – ١٣٤٣). آنها در شرایط تبلیغات پر سر و صدا در مورد اصلاحات ارضی شاهانه، برای این که بتوانند به درک واقعی و نظر درستی در مورد چرائی و تأثیرات آن اصلاحات روی دهقانان دست یابند، رفتن به روستاهای آذربایجان با همه مشکلاتی که این کار در بر داشت را در دستور کار خود قرار داده و عملی نمودند. آنها ضمن صحبت با روستائیان و مشاهده وضع روستاها و روستائیان از نزدیک، سعی کردند متوجه واقعیات، آنچنان که هستند گشته و حقیقت را از دل آنها بیرون بکشند. در جریان این تحقیقات عینی، آنها بسیاری از دشواری‌های زندگی روستائیان و مسائل آنها بعد از به اصطلاح «انقلاب سفید» شاه را کاملاً لمس نمودند. صمد و بهروز در همان زمان مشاهدات خود را روی کاغذ آورده و منتشر کردند که مسلماً با توجه به شرایط دیکتاتوری و سانسور تنها برخی از آنچه خود در روستاها دیده و لمس کرده بودند را مطرح نموده بودند. اگر اشتباه نکنم آن نوشته‌ها را در جزوه‌ای به چاپ رساندند ولی متأسفانه امروز تصویر مبهمی از آن جزوه در ذهنم است. فقط به یقین می‌توانم بگویم که برخی از گزارشات آنها از روستاهای آذربایجان در نشریه بامشاد چاپ شد. امروز تعدادی از آن گزارشات در کتاب «مجموعه کامل آثار صمد بهرنگی- جلد اول»، تنظیم شده توسط اسد بهرنگی درج گردیده‌اند و در دسترس می‌باشند. بر پایه این واقعیت است که می‌توان گفت که مبادرت به کار ارزشمند تحقیق عینی در مورد مسائل موجود و توجه به واقعیت‌های جامعه، اولین بار توسط رفقا صمد بهرنگی و بهروز دهقانی، این کمونیست‌های عاشق کارگران و زحمتکشان و وفادار و متعهد نسبت به آنان صورت گرفته است. بی مناسبت نیست این را هم بگویم که داستانی به نام «ملخ‌‌ها» از رفیق بهروز دهقانی حاصل مشاهدات این رفیق در جریان تحقیقات عینی‌شان از روستاهای آذربایجان بود. در آن داستان، شکل‌گیری تضادهای جدید بین روستائیان و دستگاه‌های دولتی بعد از “اصلاحات ارضی” منعکس می‌باشد. ملخ‌های رنگارنگی که در داستان «ملخ‌ها» تصویر شده‌اند را او به عینه در روستائی به نام «چینار» دیده بود. جا دارد در همین رابطه یک پارگراف از گزارش مربوط به دهِ «چینار» را در اینجا بیاورم:

«بلندترین خوشه می‌شد یک وجب با حداکثر 10 گندم چروکیده، بی قوت. از این ۱۰ دانه دست کم 5 تا را ملخ‌ها خورده بودند و گاه تمام ۱۰ تا را، و سنبل لخت و شرمنده دم باد و آفتاب می لرزید. خیلی از کشت‌ها را دیدیم که اصلاً درو نکرده بودند. صرف نکرده بود. ملخ این قدر هست که زیر پایت له و لورده شود. ریز و درشت، زرد، قرمز، آبی، سیاه، سبز، خاکستری، سفید با خال‌های بنفش. مجموعه نفیسی از ملخ‌های زیبا برای «مرد- بچه»های دوستدار کلکسیون‌های جور به جور! ملخ سبزی دیدیم به اندازه نیم وجب. می‌خواست سوار یک خوشه گندم بشود و خوشه تاب نداشت و خم شد. چه خوش رقصی‌هائی می‌کردند ملخ‌ها. باور کردنی نیست» (نقل از «مجموعه کامل آثار صمد بهرنگی» گزارش مربوط به «چینار»، صفحه ۱۵۶).

در طی سال‌های ٤٤ – ١٣٤٣ صمد و بهروز و کاظم در جهت یافتن راه انقلاب ایران، بر اساس تجربه انقلاب در روسیه به فکر رفتن به میان کارگران و عضوگیری از میان آنها افتادند. آنها با کارگرانی ارتباط بر قرار کردند، و در این مسیر حتی می‌کوشیدند سطح سواد آن کارگران را ارتقاء بدهند تا آنها بهتر بتوانند آموزش‌های مارکسیستی را جذب کنند- این، ظاهراً شبیه همان کاری بود که کمونیست‌های روسیه در شرایط متفاوت از شرایط ایران انجام داده و به نتایج مثبتی رسیده بودند. من خود در جریان بودم که رفیق بهروز علیرغم داشتن حقوق اندک و مسئولیت تأمین مخارج خانواده، مقداری از پول خود را برای این منظور صرف می‌کرد. او در مورد برخی از سخنان کارگرانی که با آنها در ارتباط بود در خانه صحبت می‌کرد ( از جمله از صحبت‌های کارگران در مورد «آرتیست»های سینما، با شوخی و خنده تعریف‌هائی می‌کرد). اما در آن شرایط، از یک طرف کارگران از سیاست گریزان بوده و اساساً اعتمادی به چنان کارهای سیاسی نداشتند، و از طرف دیگر در شرایط فقدان مبارزات توده‌ای طبقه کارگر، ارتباط با تک تک کارگران نمی‌توانست همان نتایج موفقی را به بار آورد که کمونیست‌های دوره لنین در شرایط خاص خود به طرق دیگر به آن دست یافته بودند. با این حال انجام کوشش‌های عملی برای ایجاد ارتباط با کارگران، تجربه‌ای عینی در اختیار این رفقا قرار داد و به صورت ملموس عدم موفقیت چنان تلاش‌هائی در شرایط حاکمیت دیکتاتوری در جامعه ایران جهت پیشبرد انقلاب را به آنها نشان داد. درک واقعیت روی آوری کارگران به تفریحات مبتذلی که رژیم شاه فراهم ساخته بود و سیاست گریزی آنان و همچنین این امر که کارگران در آن دوره، آمادگی پذیرش آگاهی سیاسی را نداشتند، حاصل تجربه عینی این رفقا بود که به رفقای دیگر در گروه پویان، مفتاحی، احمدزاده نیز منتقل شد. این تجربه و تجربه‌های مشابهی که دیگر رفقای این گروه در تماس با کارگران به دست آورده بودند، بعداً در جزوه «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء» منعکس شد و رفیق پویان با توضیح علمی و واقع بینانه دلایل این امر، راه درست پیوند با کارگران را تئوریزه و در اختیار نیروهای صدیق جنبش قرار داد.

البته این را هم بگویم که تجربه این دوره از فعالیت‌های رفقا صمد و بهروز و کاظم، این انسانهای مبارز و متعهد نسبت به کارگران و زحمتکشان، خالی از دست آورد هم نبود. یکی از بارزترین و شناخته شده‌ترین حاصل از تلاش این رفقا در دوره ذکر شده جذب رفیق مناف فلکی، کارگر نو جوان قالی باف و آشنا کردن او با آموزش‌های مارکسیستی می‌باشد. مناف، به کمک صمد و بهروز درس خواند و در ارتباط با این رفقا، از چنان آگاهی سیاسی برخوردار شد که با تشکیل گروه پویان، مفتاحی، احمدزاده به این گروه پیوست و بعد به عنوان یک چریک فدائی خلق وارد عرصه مبارزه‌ای قاطع علیه رژیم شاه شد.

در تکمیل تلاش‌های یاد شده در فوق، در همان مقطع رفقا صمد و بهروز به فکر ایجاد یک نشریه افتادند تا در حدی که شرایط سانسور شاهنشاهی اجازه می‌داد، ضمن پخش ایده‌ها و نظرات مترقی و انقلابی در جامعه و رادیکال کردن محیط، از آن طریق دوستان مبارزی را به طرف خود جذب نمایند. ایده کلی این امر را آنها از انتشار ایسکرا در روسیه گرفته بودند که به گفته لنین می‌توانست نقش سازمانده برای حزب را ایفاء نماید. بهروز و صمد اگر چه به تفاوت غیر قابل قیاس آنچه خود قصد انجامش را داشتند با آنچه لنین در روسیه انجام داه بود واقف بودند و می‌دانستند که نشریه‌ای که آنان در شرایط سانسور شدید در ایران قصد انتشارش را دارند به هیچوجه با ایسکرای انقلابی به عنوان ارگان یک حزب کارگر قابل مقایسه نیست، ولی امیدوار بودند که از این طریق حداقل تعدادی از نیروهای صدیق روشنفکر را به دور خود جمع نمایند. آنها با انتشار نشریه «آدینه مهد آزادی» در مهر ماه ۱۳۴۴ به ایده خود جامه عمل پوشاندند. «آدینه»، به گواه تاریخ، رادیکال‌ترین نشریه آن دوره ایران بود که علاوه بر تبریز و نقاطی از آذربایجان و کردستان، در تهران و برخی از شهرها نیز پخش می‌شد و به راستی تا حدی توجه نیروهای مبارز را به طرف خود جلب کرد. این نشریه توانست یک سال به انتشار خود ادامه دهد (آخرین شماره این نشریه تاریخ شهریور ۱۳۴۵ را دارد)، ولی مرتجعین دست اندر کار رژیم شاه دیگر تحمل آن را نداشته و از انتشارش جلوگیری نمودند. در جریان انتشار آدینه، صمد و بهروز با پشتکار تمام برای آن نشریه مطلب نوشته یا ترجمه کردند. در عین حال دوستانی حول این نشریه گرد آمدند و پیوندهای مبارزاتی‌ای بین آنان به وجود آمد. یکی از کسانی که از طریق نشریه آدینه توانست با صمد و بهروز و کاظم دوستی برقرار کرده و خود به یکی از نویسندگان این نشریه تبدیل شود، و بعد در پروسه‌ای دیگر یکی از رفقای برجسته چریک فدائی خلق گردد، رفیق علیرضا نابدل بود.

با رشد گرایش به مبارزه مسلحانه در جامعه به خصوص در رابطه با انعکاس مبارزات مسلحانه موفق در سطح جهان و به خصوص کوبا و ویتنام، گرایش به انجام مبارزه مسلحانه در این رفقا نیز تقویت شد. بر این مبنا بود که با شروع مبارزه مسلحانه در کردستان، آنها خواستار ایجاد ارتباط با مبارزین کُرد شدند ولی تلاش‌هایشان ناموفق ماند. در میان این رفقا، گرایش پیوستن به مبارزه مسلحانه در کردستان به حدی بود که به گفته رفیق فریبرز سنجری، رفیق علیرضا نابدل در اتاق معروف شماره ۵ زندان اوین در ارتباط با شهادت رفیق صمد بهرنگی مطرح کرده بود که: «وقتی صمد یک باره پیدایش نشد من فکر کردم او رفته به جنبش مسلحانه کردستان پیوسته است». عین همین جمله را آقای رحیم رئیس نیا، یکی از دوستان قدیمی ما در گفتگو با علی اشرف درویشیان (یادمان صمد بهرنگی- ، صفحه ۵۵۱) از زبان علیرضا نابدل، با توجه به غیبت ناگهانی صمد گفته است: «همان روزی که جنازه صمد را آوردند، با علیرضا کنار جوئی نشسته بودیم و علیرضا می‌گفت من تا همین حالا فکر می‌کردم که صمد رفته و به کردها پیوسته». با توجه به چنین سابقه و گرایشات انقلابی در میان رفقای گروه تبریز بود که ارتباط گیری رفیق صمد بهرنگی با رفیق پویان، شرایط نوینی را برای این رفقا به وجود آورد.

About Post Author